بدم ...
مثل عصر جمعه
سر تا پا بدم
کاش میشد بشنوم :
من آمدم ...
حمیدرضا حاجی نیا 96.6.11
مثل عصر جمعه
سر تا پا بدم
کاش میشد بشنوم :
من آمدم ...
حمیدرضا حاجی نیا 96.6.11
. . .
بی تو جانان من امشب چه شب تار شد
گویی که جهان بی کس و بی یار شد است
جانم به لب از دوری و دلخون ترم امشب
انده شب و سه نقطه تکرار شد است ...
حمیدرضا حاجی نیا 95.7.12
رسوا ...
دل بردی و من عاقل دیروز نی ام
مجنون توام همیشه، یکروز نی ام
یک عمر بدنبال تو گشتم که بدانی
رسوای توام عمری و امروز نی ام ...
حمیدرضا حاجی نیا 95.5.15
خیال ...
خیالم شبی از تو ماوا گرفت
که رد تو را تا به رویا گرفت
چنان عاشقانه تو را خواستم
همه عشق خود از تو تنها گرفت
تو دریا تر از آنچه من دیده ام
همان دم دلم راه دریا گرفت
به خشکیده جانم تو باریده ای
ز تو شبنمی برگ گلها گرفت
به آغوش تو دلخوشم که مرا
چو سیبی که آغوش حوا گرفت
چنان در دلم داد تو داده ام
که فریاد خود از سویدا گرفت
قرارم تویی جان تویی دل تویی
همه با نگاهی به یکجا گرفت
نگیرم نگاهم ز چشمان تو
چنانم نگاهم تو را تا گرفت
چه لبریزم از این تو را خواستن
سراسر دلم شور و بلوا گرفت
چه کردی چنین از خودم بیخودم
ببین کار دل با تو بالا گرفت
مگیر از من این حال خوش بودنم
ندیده تو را با تو خو ها گرفت
تو ساکن شدی تا ابد در دلم
چو عشق تو در قلب من جا گرفت ...
حمیدرضا حاجی نیا 95.6.11
هی راه دلم دو چشم تو می بندد
هر سو نگهم پی تو ام می گردد
ای زیبائی برگ گل، شبنم ناز
این چرخ روزگار دور تو می گردد ...
حمیدرضا حاجی نیا 96.5.10