از عشق
رفتی و همه شهر سراغ از تو گرفتند
از من که سراغ از خودمم نیست مرا ...
صد جان بفدای جانانه کنم
یک جان دهدم هزار است مرا ...
به کجا راه برم جز سرِ کوی تو مباد
جان دهم بر سرِ کویت مگرم وصل دهاد ...
جگرِ مرد بباید که تو را عاشق باد
که هر آنی به خونش فکنی دم نزند ...
حمیدرضا حاجی نیا