شرحِ تو ...
اینهمه قول و غزل شرحِ تو را کی گوید
حضرتِ عشق مگر خودش زبان بگشاید
حمیدرضا حاجی نیا
اینهمه قول و غزل شرحِ تو را کی گوید
حضرتِ عشق مگر خودش زبان بگشاید
حمیدرضا حاجی نیا
رهزن تر از آن طرز نگاهت ندیدم هرگز
که به یک نیم نظر قافله ای دل ببرد ...
حمیدرضا حاجی نیا
تیرِ مژگانِ " تو " از کمانِ ابرو
به دلم نشسته، بگذار بماند ...
حمیدرضا حاجی نیا
دل بستم و سرسپردم و جان دادم
دین و دل و عقل و هوش همان آن دادم
در آخرت ار بپرسند چه با خود داری
گویم همه را به جانِ جانان دادم
حمیدرضا حاجی نیا
یا جان بستان یا که تو جانانم باش
هم در دل و هم دیده و هم جانم باش
بر من نظری کن که ز جان می خواهم
دردانهء جانانه و جانانم باش
حمیدرضاحاجی نیا