ناز
ناز کنی به جان خرم با همه سرگران شوم
امر کنی چنین شوم یا تو بگو چنان شوم
هر چه تو ناز می کنی تشنه خریدارِ توام
حتم بدان برای تو شهرهء عاشقان شوم
حمیدرضا حاجی نیا
ناز کنی به جان خرم با همه سرگران شوم
امر کنی چنین شوم یا تو بگو چنان شوم
هر چه تو ناز می کنی تشنه خریدارِ توام
حتم بدان برای تو شهرهء عاشقان شوم
حمیدرضا حاجی نیا
این دل ز هوی خالی و جایش دلبر
دست از دامنِ دلدار کجایش بهتر
این نکته ندانم که چرا می گویند
دست و دلِ ما هر چه تهی تر خوشتر ...
حمیدرضا حاجی نیا
مولای مولانا تویی عالیجناب آقا تویی
دریای عشقی بی گمان دریای دریاها تویی
ای تو مرادِ بلخی و بلخی مرادِ تو شده
بر حق تو شمس الحقی و مولای مولانا تویی
حمیدرضا حاجی نیا
1397/7/7
بزرگداشت شمس تبریزی
مهر آمد و از مهرِ تو هیچم خبری نیست
پائیزِ زمستان زده یک فصل، غریبی ست
حمیدرضاحاجی نیا
رفتی و همه شهر سراغ از تو گرفتند
از من که سراغ از خودمم نیست مرا ...
صد جان بفدای جانانه کنم
یک جان دهدم هزار است مرا ...
به کجا راه برم جز سرِ کوی تو مباد
جان دهم بر سرِ کویت مگرم وصل دهاد ...
جگرِ مرد بباید که تو را عاشق باد
که هر آنی به خونش فکنی دم نزند ...
حمیدرضا حاجی نیا